چیزی که باعث شده اینجا شروع به نوشتن کنم، یک روز بسیار کسل کننده ست که از فرط بی حوصلگی و کارهای تلنبار شده ترجیح میدم هیچ کار دیگه ای انجام ندم. در عوض کنار بخاری گازی اتاقم با شعله های بلند آبی که بینشون رگه های قرمز میدرخشن، تو تشکم دراز کشیدم و شروع به نوشتن کردم، اونم با چراغ های خاموش و از طریق کیبورد گوشی. 

میدونم که این چیزی نیست که کسی وقتشو برای خوندنش صرف کنه، اما به هرحال اینجا روزانه ی منه و قاعدتا مثل هر انسانی،  لحظه های خیلی معمولی زیادی داره.

من فکر میکنم هردختری که وبلاگ نویسی میکنه و البته استثناهایی هم وجود داره، اما روزگاری تو دلش حداقل یه بارم که شده جودی ابود رو تحسین کرده. 

من بیشتر از بقیه تو این قاعده غیر استثنا هستم، به عبارتی انیمیشن بابا لنگ دراز روزگار طولانی ای بین تاپ تن های زندگی من بود. ولی حالا چند وقتیه که کل داستان جودی بودن رو فراموش کردم، و نشونش هم سر شکسته ی تمثال بابالنگ درازه که مدت هاست تو اتاقم جلوی چش و من حتی زحمت درست کردنشو به خودم نمیدم. شاید اصلا همین مجسمه ی چوبی شکسته یادآور خوبی از واقعیت ها باشه. اینکه زندگی هرچقدرم که ایده آل نباشه، باز اونقدرهام بد نیست که هیچ بچه ای تو دنیا به دنیای غیرواقعی پناه بیاره.‌

 

 

پایان اول 

پ.ن: از فرط خستگیو ملال و بی انگیزگی خوابم برد و این خط رو روز بعدش نوشتم

 

 

 

اول-پائیز ۱۳۹۹-شیراز-ایران

عنوان دومین مطلب آزمایشی من

عنوان اولین مطلب آزمایشی من

  ,های ,تو ,ای ,رو ,ی ,    ,به نوشتن ,نیست که ,شروع به ,از فرط

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

بسم الله الرحمن الرحیم sangsng Hanami 花見 لوازم آرایشی و بهداشتی خانم ها و آقایان نهج البلاغه من بازی های موبایل زندگی نو بوس ماهی دانلود کتاب تفسیر موضوعی قرآن مکارم شیرازی تجهیزات آزمایشگاهی و لوازم آزمایشگاهی